عبور

*چگونه روح بیابان مرا فرا گرفت
چگونه ناتمامی قلبم بزرگ شد
وهیچ نیمه ای آن نیمه را تمام نکرد
چگونه ایستادم ودویدم
زمین به زیر دو بایم ز تکیه گاه تهی شد
کدام قله کدام اوج؟ مرا بناه دهید ای چراغهای مشوش
وآن بهار وآن وهم سبز رنگ که بر دریچه گذر داشت
بادلم میگفت نگاه کن تو هیچگاه بیش نرفتی تو فرو رفتی.

و من می خواهم وهم سبز مسیری گردد برای بیش رفتن ورسیدن به واقعییت رنگ ووارنگ
واقعیت  رنگ ووارنگه!؟مهم نیست .مهم رسیدن وبذیرفتنش است.

*قسمتهایی از شعر فروغ فرخ زاد

آغاز

وهم سبز 
شاید بهانه باشد برای شروع نوشتن وتلاش من.