هدیه آمدن


آخرین درودهایم نثار آنانی باد*

که کاستی هایم را می دانند

و باز دوستم می دارند.
                             *.تاگور.

باز دروغ


پزشک در حالیکه که نسخه را به دست بیمار می داد گفت: حتما بعد از این همه سال دیگر می دانی که چه شرایطی بیماری را حادتر و ماندگارتر می کند
بیمار نسخه را از پزشک گرفت و گفت :می دانم سالهاست پزشکان گفته اند و می دانم!

پزشک به رسم احترام برخاست. بیمار به طرف در رفت در را باز کرد .فضای دنیای بیرون_ نورش ،صدایش،رنگش ،حالش ،گذشته اش دوباره به اتاق ذهنش هجوم آورد .وقتی می خواست از در خارج شود پزشک دوباره گفت:

باید از هرچه اضطراب و دلواپسی و فکرهای بیهوده و آزار دهنده و پریشان است رها شوی و گرنه داروها بی تاثیر می ماند و بیماریت مزمن تر و وخیم تر می شود.

بیمار نگاهی به بیرون انداخت برگشت لبخندی زد و گفت :باشد. سعی می کنم .

در دل تکرار می کرد سعی می کنم !.و با خود می خواند :


غمی هست
، همیشه
تا بنالیم از آن.
دردی
،
که تسکین آن را:
سایش دستها باشد
سایش تن‌ها
آغوش بی‌فریب.*(!!!)

*

خیام چه خوب می گفتی تو!


با گریه آمدن، با درد رفتن

آمدن ، رفتن و زجر زندگی را چشیدن

آمدن ، رفتن و گاه در آرزوی نبودن بودن

امدن ، رفتن و غریبانه در آغوش خاک خفتن

آمدن و رفتن

مزخرف است

مزخرف