هابز می گفت:


وقتی لاتاری* به پایان رسید هنوز خیره به صفحه بودم. ومبهوت ونفرت زده .
خباثت وپلیدی و وحشیگری و(گرگ بودن!!!)ِآدمی چه آسان از پشت یک سنت وعقیده وآیین برون ریخته می شود .راحت وبدون احساس گناه وبی هیچ پرسشی از خویش دیگری را سنگسار می کنی چون قرعه سیاه مراسم لاتاری به او افتاده و تو سنت قدیمی را به اجرا می گذاری و...
لاتاری یک داستان بود ولی نزدیک وقابل حس در خودم ودر اطرافم به نام و شیوه وروشی دیگر . که مبنا ودرون تمامشان یکی است.

*داستان کوتاه لاتاری از شرلی جکسون  

آشفته بازار


***
دو چهار چرخ با فاصله اندک از هم در حرکت
در درون هر دو موجودی به نام انسان
با این تفاوت که
بر صورت یکی نقش ونگار گذر زمان آن چنان نقش بسته که خواهان گریز از آنی
وبر روی دیگری چنان لطافتی از زندگی جاری است که شور دیدن رهایت نمی کند
از آن کالسکه
تا آن ویلچر
چقدر راه است
از کودکی که در اغازدست وپنجه نرم کردن با زندگیست
تا پیری که  با هراس از مرگش در حال جنگ.
چقدر راه؟

****
جایم چقدر مشخص بود آن هنگام که دیگری ها را در شیشه های در بسته با علامت مخصوص دسته بندی می کردم وامروز من چه حیرانم چون علامتهای روی شیشه ها  راپاک کرده ام. من در کدام شیشه قرار می گرفتم؟

*****
آن هنگام که به دلشوره ونگرانیش خندیدی ٬نمی دانستم دلواپسیهایت را پشت ماسکی ازآرامش پنهان می کنی وگرنه دوساعت تمام مدام شماره تلفن نمی گرفتی.راستی چر اخود را ان گونه نمایش می دهی
...

...

فردا .او خواب دیده است فردا شفا می گیرد
شفا یعنی؟زندگی یا مرگ.
حلالیت. همه را بالاخره حلال کرد نمی دانم از خستگی بود ویا واقعا...
همه در دورش وگاهی خنده ها از انچه می گفت ولی خنده هایی بس دورغین که درد درونیش از گریه تلخ تر است وآزار دهنده تر.
برایش دعا کردم .بی امید به خوب شدن کاملش. برای رهایش واسوده شدن از این زندگی که با سختی به دنیا امدی وحال با سختی روز های پایانیش را می گذراند. چقدر دعا می کرد زمین گیر نشود ولی.....
امشب حمامش کرد وغسلش داد وخواباندنش وفردا.. حس غریبی است .انتظاری بی مفهوم

ومن چرا می نویسم. دو هفته پیش با او عکس گرفتیم وفیلمبردای کردیم .برای چه؟برای اینکه بماند برای روزی که نیست و این را فقط با نگاه می شد در چشمان همه دید. ومن با اینکه هنوز قصد نوشتن نداشتم می نویسم که...بماند برای چه ؟برای روزی که نیست؟ مسخره نیست.شاید نیست. این دنیا همه چیزش مسخره است. به دنیا امدن٬عشقش٬زندگیش٬مرگش و...