دیروز سبز . امروز سفید


عجیب غافلگیر شدم.
 به جای باران وشکوفه های سفید دانه های سپید برف که تند تند از آسمان سفید پایین می آیند وبه جای بوی بهار این دوروزه که در وجودم آرامشی را به هدیه آورده بود برف وشیطنت زمستانی.
کاملا مبهوت بودم. دیروز وامروز وفاصله این دو. ودگرگونی این چنین .آدمی هم می تواند چنین باشد!
برف شیطون امروز بارید تا بگویید هنوز فصل من تمام نشده بود که تو آمدی.  ومن در ته کیسه زمستان به انتظار مبهوت کردن شما نشسته
بودم. دلم یک همبازی می خواهد مثل کودکی!

بارون .بزرگراهای خلوت.رانندگی.


دوست دارم بارون و بزرگراههای خلوت ورانندگی را.وقتی قطرات بارون تند تند روی شیشه می نشینندومی گذاری آنقدر بنشینند که دیگر قادر به دیدن جلویت نیستی وبعدبرف پاک کن(!) را می زنی ودوباره می بینی آنچه را که نمی دیدی ودوباره قطرات ...
بارون وبزرگراههای خلوت ورانندگی رو دوست دارم وقتی که توی اتاقک ماشین تنهای تنهای هستی .تو ٬راه ممتد٬باران وسکوت وسکوت و سکوت .
دوست دارم بارون وبزرگراههای خلوت ورانندگی را. وقتی آسمان رویایی است ووقی سرعتت را زیاد می کنی واین حس بر تو مستولی می شود که زمان را می شکافی وخارج می شوی از این زمان و...
بارون وبزرگراهای خلوت و رانندگی را دوست دارم.

گفت


گفت:دوباره در خیالم آرزوی وسیله ای را دارم که با آن قادر بودم تکه پاره هاو نیز لحظاتی از گذشته ام را پاک کنم. پاک وبدون هیچ خط ونشان. مثل پاک کردن گردو غبار از روی شیشه
گفت:پس  اسیر گذشته ای با خیالاتت
گفت:نه
گفت:چرا هنوز اسیری ٬ اسیر قفس گذشته٬ رها شدن یعنی گذشتن از گذشته .
گفت:....
گفت:....