میلادت مبارک از دور...


نیستی ومن به جای تو دسته گل تولدت را در آغوش گرفتم .می دانی چقدر کم در آغوشت گرفته ام ودر آغوشت بوده ام.یادم نیست آخرین بار کی بود .یادم نیست.دور بود گویا.
غرور بنامش یا حسی دیگر نمی دانم. هر چه بود فقط نگاهت می کردم  و یا چون دزدی بوسه ای را سریع ازگونه هایت می دزدیم  و می گفتم تولدت مبارک و می رفتم .
سردم شد. باید بروم . راستی چند سالت شد؟