یک دسته از آدمها آدمهای شفافی هستند.درون وبیرونشان یکی است.در روابطشان ماسک بر صورت نمی زنند وآنچه که هستند نشان می دهند.آنهاچیزی برای پنهان کردن ندارند ونیز در کنارش ترسی از برملا شدن.انرژی خود را به جای حفظ پوشش ساختگی در روابط وفعالیتهای دیگر مصرف می کنند وانسانهای شادی هستند.
دسته دیگر افرادی که همیشه چیزی برای پنهان کردن از دیگری دارند(این دیگری از والدین گرفته تا دوستان وهمکاران و...)و در برابر همه افراد ماسک بر صورت زده وگاه چهره واقعی خود را ازیاد می برند.و انرژی زیادی را صرف حفظ آنچه ساخته اند می کنند.
ما به طور طبیعی تمایل به شفافیت(صمیمیت) داریم.یعنی دوست داریم خود را آن گونه که هستیم واحساس می کنیم ومی اندیشیم وعمل می کنیم ابراز نماییم ولی به خاطر ریسک وصدماتش(پذیرفته نشدن وطردشدن|مسخره شدن |فهمیده نشدن و....) که فکر می کنیم دچارش می شویم از انجام آن خوداری می کنیم.
پنهان کردن طیف وسیعی را می تواند داشته باشد از راز های شخصی گرفته وخصوصیات شخصیتی و کارهای که انجام می دهیم و... و در کنارش میل برای بروزش به شیوه های گوناگونی چون حرف زدن با فردی دیگر که کمتر احساس خطر های ذکر شده می شود ویا گریه گردن وفریاد زدن ونوشتن. اینهامی توانند روشهای بروز چیزی باشند که ما مخفی می کنیم ولی در واقع میل زیادی به آشکار شدگی دارند.
حتی اعتراف به گنا هان در نزد کشیشان کلیسا ویا برملا شدن بسیار های از حقایق بر اساس وصیت نامه های شخصیتهای مهم می تواند نمونه ای از همین میل باشد.شاعر می گوید:
گویاترم ز بلبل واما زرشک عام مهر است بر دهانم وافغانم آرزوست
ویا
خم سر بسته جوش باده را افزون کند به لب مهر خموشی گر زنم دیوانه می گردم.
شاید به دلایلی که گفتم شفاف بودن در همه جاوبا همه کس مشکل باشدولی کسانی از سلامت روانی وآرامش بر خوردارند که بتوانند در برابر افرادی ویا موقعیتهایی بدون هیچ گونه ترسی خود واقعی واحساسات وحرفهایشان را ابراز کنند ودر واقع در ارتباط با دیگران مدام صمیمت خود را افزایش دهند وبه آنها اعتماد نمایند.