متر را کجا گذاشتم. می خوام مترش کنم. انگار وسعتش کم شده . حتما که شده و گرنه چه دلیل داره که چون قبل نیست. مثل قبل نیست دیگه .زود تنگ می شه . و برای همین می خوام اندازه بگیرم وسعت این دل را. ولی من که اندازه اولیه اش را ندارم!
شاید وسعتش تغییر نکرده فقط گوشه و کنارهایش پر شده از دلبستگیهای زمینی که هر چه زمان می گذره زیاد تر می شوند و ماندگار تر و با این فضای خالی کم ٬زودتر تنگ . شاید ...حالا هر چه هست زمین گیر شدیم و رفت دیگه . یه کم می فهمم چرا هر چه عمر بیشتر می گذرد رفتن و دل کندن سخت تر می شه. حیف!این رو هم دارم از دست می دم.
خیلی زیبا بود
من که جدا تحت تاثیر قرار گرفتم
امیدوارم همیشه سبز بیاندیشی
وبلاگ زیبایی دارید ... موفق باشید .
حیف ...
dardist moshtarak ,,,
سینه باید گشاده چون دریا
تا کند نغمه ای چو دریا ساز
نفسی طاقت آزموده چو موج
که رود صد ره و برآید باز
تن طوفان کش شکیبنده
که نفرساید از نشیب و فراز
بانگ دریادلان چنین خیزد
کار هر سینه نیست این آواز
((ه.الف.سایه))
سلام
خوبی ؟
نسبت به نوشته های قبلیت خیلی شفافتر بود...عمقشو با چی اندازه میگیری خانمی؟من هر چی میگذره دل کندن واسم آسونتر میشه!بر عکس تو....(نوشته ی خوبی بود)
سلام...فقط همین و بگم که اگه متر و پیدا کردی واسه من هم بفرست...این آفتاب سر چهار راه مغزم وخالی کرده...
سلام . ببخشید مدتی نبودم . امان از این دل مشغولی ها که شیرینی های زندگی هستند و مایه دلتنگی و عذاب . و دل کندن از آن مشکل .
منم دلم برای تو تنگ شده بود .