م ر ی م
چهارشنبه 3 تیرماه سال 1383 ساعت 10:23 ق.ظ
شاید پس من نبودم که تو به من اعتماد کدی و باز من نبودم که به من بی ا ع ت م ا د شدی .... شاید توهمی بوده که باورش کردی و باز از پی توهمی دیگر باورش نداری ..... نمی دانم .....
ومرز بین واقعیت وتوهم؟؟نمی دونم منم.شاید. شاید نه!
یه چیزی بگم ... ؟؟؟ .. هممون وقتی داریم می نویسیم نمی دونیم که آخر نفر نیست...پس نوشتن ارزش داره نه اینکه بای کی داری می نویسی و احساس ... نه اینکه اون احساس رو برای کی داری...:)
یه کم گیج شدم. برم فکر کنم ...
شاید پس من نبودم که تو به من اعتماد کدی و باز من نبودم که به من بی ا ع ت م ا د شدی ....
شاید توهمی بوده که باورش کردی و باز از پی توهمی دیگر باورش نداری .....
نمی دانم .....
ومرز بین واقعیت وتوهم؟؟نمی دونم منم.شاید. شاید نه!
این پاورقی آخر واقعن شاعرانه و خیال انگیز است...
نه تو دیگه نگو...
پرواز اعتماد را با یکدیگر تجربه کنیم
وگرنه می شکنیم
بال های دوستیمان را
مارگوت بیکل
طبیعت انسان تنها اطمینان من است...اعتماد را فراموش کن.
راستش اینو میدونم که همیشه یکی هست که از همه اینا برتره و تو راهه....(خیال بافی نکردما)!
همیشه فکر میکنیم که این بار اخرین باره .......
دقیقا.
یه چیزی بگم ... ؟؟؟ ..
هممون وقتی داریم می نویسیم نمی دونیم که آخر نفر نیست...پس نوشتن ارزش داره نه اینکه بای کی داری می نویسی و احساس ... نه اینکه اون احساس رو برای کی داری...:)
ماهیت اعتماد به نظرت چیه؟
منظورم تعریف فلسفیه بیشتر تا روانشناسی یا اجتماعی.
خیلی دوست دارم جوابمو بدی.