وقتی نگاه کرد هیچی ندید جز تصویر صورت خودش. بلند شد حالا تصویر تمام قد.جلوش به جای دیوار آینه بود .نه تنها جلوش بلکه هم طرفش. محبوس در یک اتاق آینه ای. جلو رفت به صورتش دست کشید بعد به تصویرش در آینه. و خندید .شروع کرد به شکلک در آوردن .بالا و پایین پریدن و دیدن خود تصویری اش در همه آینه ها. ساکت شد .ایستاد .سکوت. و نگاه خیره. بعد یواش یواش شروع به عقب رفتن کرد . تندتر از تصویرش فاصله گرفت. به چیزی خورد. برگشت.دو چشم وحشت زده و مخوف را دید.جیغ کشید.تصویر هم با همان چشمها جیغ کشید. به بالا نگاه کرد باز دو چشم به پایین دو چشم ملتهب و قرمز که به او زل زده بود. همه طرف فقط یک تصویر. ذهنش آشفته .به دنبال راه گریز. دستهایش را مشت کرد .با خشم به طرف آینه ها دوید و تصاویرش را تکه تکه نمود. .در حالی که قطرات خون از دستانش سرازیر شده بودند.
چشمهاشو باز کرد آب دهانش را قورت داد بلند شد و نشست .چراغ بالای تخت را روشن کرد تصویر خودش را در آینه رو برو دید به دستش نگاه کرد درونشان درد خیالی را حس می کرد .بلند شد رفت جلوی آینه .به تصویرش نگاه نکرد مشتهایش را باز کرد و از جلوی آینه لیوان آب را برداشت و با ولع تمام شروع به قورت دادن آب کرد.در حالی که چشمایش را بسته بود تا دیگر نبیند و فکر می کرد به تحملش برای ماندن در چنان اتاقی.و آنچه در پس دیوارهای آینه ای می توانست در انتظارش باشد.
چیزهای خوب و چیزهای بد .... اما تا نری نمیفهمی ...
آینه می شکنه٬ هزار تیکه می شه٬ ولی باز تو هر تیکش عکس منه.....
کابوس دیدی .. چه وهم سبز قشنگی
آیینه در آیینه شد برد به خورشید مرا...
الان قطع می کنم می خونم بعد مدتهای درازها!
دوباره و دوباره
رویای نیمه کاره
اما چه فایده داره
رویای نیمه کاره
...
آینه آن روز که نقش تو بنمود راست
خودشکن ان روز آینه شکستن خطاست
------------------------------
مثل همیشه قشنگ و دلنشین !!
----------------------
چه رنگ ملایم و آرامی دارد این وبلاگ توهم سبزش خوبه پس !
این وحشت از اتاق آینه ها معنیش این میشه که ما گاه از دیدن زیاد خود در وحشت میشیم ؟
اگرتصویر هرروز زندگی شکستن اینه شد....تکلیف چیه؟؟؟؟؟
فکر کنم باید به طبقه چهارم دانشکده رجوع کنیم!!
سلام ...اول بگم که خيلی مشتاق ديداريم ،دوم هم بگم که زنگ زدم گوشی خاموش بود،سوم هم بگم که پايان دوره من نزديکه و خلاصه مثل ميان دوره نشه!چهارم هم اينکه نميدونم ديگه چی بگم پنجم هم بازم مشتاق ديدار....
قربانت.
سلام . بعضی وقتها از نوشته هاتون اصلا سر در نمیارم !! انکار فسفر مغزم ته کشیده!!
می تونی هر جور دوست داری برداشت کنی .لازم نیست زیاد فکر فهمیدن و... باشی
چین و چروک آینه ها
پاسخ خوشایند وسوسه ها و آرزوها شد
به نظر من پشت اون دیوارها، یه جایی هست پر از نور؛
فقط یه رنگ اونجا هست : سفید(ی مطلق) ...
پشت اون دیوارها من اول یه فضای ابی دیدم.و حس....
بلاگتون رو از بلاگ های آقا صادق دیدم .. با اجازه برم بخونم ببینم چیا گفتید ؟:) ..
به قولی اجازه ما دست شماست. چیزی هم نگفته ایم در واقع.
این چند دقیقه ی تو رو من حساب کردم: از چهرشنبه که نوشتی تا الان شده حدود ۴۳۷۰ دقیقه!!! نمی نویسی؟!!! یا میخوای یه چند دقیقه ی دیگه هم صبر کنی؟!!!
اول اپدیت کردم بعد این نظرت را دیدم. دقیقه می شماری . خجالت زده می نمایی
اگر طبقه چهارم دانشگاه هم تعطیل بود چی؟؟؟؟؟؟؟
مراجعه می شود به ساختمان کنار دانشگاه!!!!!