ودرونی که تاریک است چون تاریکی شب.
و شعله شمعی که می سوزد و خاموش می شود بی انکه روشنی بخشد.
و انسانی که درمانده و وامانده در گذر زمان به هیچ هم نمی اندیشد.
و دلی که سر شار از بهت و ناباوری و شک است.
و جهانی که به خود می پیچد از فریاد خدایی که به گوش نمی رسد.
و هجوم صدا های سخت در سکوتهای آشفته.
و سر گشتگی ویرانی جدایی تنهایی تنهایی تنهایی.
و ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ...
سلام به تو دوست عزیز وب زیبایی داری به ما هم سر بزن من در وبم به موضوع سکس در عشق می پردازم
.:سکس در عشق:.
سلامی به طراوات هرچی که قشنگه مثل آب روان مثل شمع که به تاریکی امید می ده مثل انسانی که خلیفه خدا بروی زمینه و دل هائی که پر از امید ه و دنیائی که امالامال از خوبی و عشقه و صداهائی که هر لحظه با خدای خودشون نجوا می کنن چشم هارو باید شست جور دیگر باید دید
به تکرار غم نیما:
« کجای این شب تیره، بیاویزم قبای ژندهی خود را؟»
تنهایی - ظلمت - سکوت - درماندگی- فریادهای خاموش - خدای نا پیدا - شک - ویرانی - راه مه گرفته - یاس - عدم - سراب- پوچی - غم - نفرت - مرگ
تنهای از تنهایی دق کرد!
و روزنه ای که نوری آبی از آن به چشم می خورد...و پیامی که طنینی دلنشین دارد و کسی که به آن عاشقانه گوش می سپارد و...
سلام.
اینجا بدلم نشست .
بدجوری بدلم نشست .
من پایه اینجام .
به شب گفتم چرا صبح می شوی گفت تا تاریکی را دریابی .
یه جوری بود........