نیش خندی زد و گفت: چی می گی. بعد از این همه سال خوب می شناسمت .ببین مثل همین کف دستم.و او با صدای آرام و گرفته گفت: و همیشه از همین یک زاویه به کف دستت نگاه کردی و به من نشونش دادی.
نقش پایی مانده بود از من به ساحل، چند جاناگهان، شد محو، با فریاد موجی سینه سا! فرق بسیار است بین نقش ما و نقش پا!
و شاید تا اخر عمر هم مجبور شویم فقط از یک زاویه نگاه کنیم ..
و هیچ وقت نمی توانیم به درستی بشناسیم!
همیشه از یک زاویه و همیشه با دو چشم ..... هیچ وقت با چشمان بسته کف دستانت را دیده ای .....
سلام . نوشته ات بازم مثل همیشه کاملا زیبا بود . رفتار آمها همیشه بستگی به موقعیت و زاویه دیدشون داره .
نقش پایی مانده بود از من به ساحل، چند جا
ناگهان، شد محو،
با فریاد موجی سینه سا!
فرق بسیار است بین نقش ما و نقش پا!
و شاید تا اخر عمر هم مجبور شویم فقط از یک زاویه نگاه کنیم ..
و هیچ وقت نمی توانیم به درستی بشناسیم!
همیشه از یک زاویه و همیشه با دو چشم ..... هیچ وقت با چشمان بسته کف دستانت را دیده ای .....
سلام . نوشته ات بازم مثل همیشه کاملا زیبا بود . رفتار آمها همیشه بستگی به موقعیت و زاویه دیدشون داره .