سه روز است که می خواهم بنویسم از فیلم مصائب مسیح که تازه دیدمش از داستان شیطان زخمی سوار بر شانه های مرد راهب خلیل جبران از شتر ها و ساربانشان درخیابان پاسدارن از بچه نوازدی که شبیه عروسکم است و هر بار که نگاهش می کنم انگار عروسکم زنده شده از آدمها و عجیب وغریب بودنشان و از همه اینها می خواهم بنویسم ولی نوشتنم نمی آید و با این حال می نویسم که نوشتنم نمی آید.
.........
سلام .. وبلاگتون جالب وجذاب هست .. راستی من تازه آپ دیت کردم .. حتما سری بزنید
خوشحال میشیم.. خانوم بانمک(چشمک)شاد و سرافراز باشید ...
خوبه که مینویسین...حتی این که نوشتنتون نمی یاد
تو که همه چی رو نوشتی !!!