عجیب غافلگیر شدم.
به جای باران وشکوفه های سفید دانه های سپید برف که تند تند از آسمان سفید پایین می آیند وبه جای بوی بهار این دوروزه که در وجودم آرامشی را به هدیه آورده بود برف وشیطنت زمستانی.
کاملا مبهوت بودم. دیروز وامروز وفاصله این دو. ودگرگونی این چنین .آدمی هم می تواند چنین باشد!
برف شیطون امروز بارید تا بگویید هنوز فصل من تمام نشده بود که تو آمدی. ومن در ته کیسه زمستان به انتظار مبهوت کردن شما نشسته بودم. دلم یک همبازی می خواهد مثل کودکی!
گاهی یه احظه هم کافیه ... فاصله ی بین هوای آفتابی و رگبار ...
چه حس خوبی!
......
واقعا.
سلام
مرسی که به من سر زدی و ببخش که روح لطیفت را آزردم
امیدوارم همیشه سبز باشی و مطمئن هستم دیگر به سمت نقاط سیاهی چون من نخواهی آمد
قربانت رضا
خودم مطمین نیستم!
برف نو! برف نو!
سلامب! سلامب!
بنشین! خوش نشسته ای بر بام!
پاکی آوردی ای امید سفید!
همه آلودگی است این ایام!*
*اقتباسی از شعر بامداد شاعر!