چشمهای زیادی دیگر طلوع آفتاب روز جمعه را ندید وهنوز زنان ومردان وکودکان در کنارویرانه ها
به دنبال عزیزانشان می گردند .از روز جمعه به این طرف به هر وب لاگی که سر زدم در باره بم نوشته بودند.در هر محفلی اول پیام تسلیتی برای این واقعه داده می شود.در کلاس درسم حرف زخمی شدن همکلاسی ساکن بمم است.در روی تلفن همراه مدام مسیجهایی در باره اخبار بم فرستاده می شود.از کنار مساجد که می گذری صندوقهای پر از پول وپتو ولباس و..و مردمی که مشغول اوردن وسایل هستن دیده می شود(وشاید این سوال که آیا این وسایل را به دستشان می رسانند).واین فضای حاکم در این چند روز است.
تا امروز بارها احساساتم را نوشتم وپاک کردم با این سوال که احساسات من در پشت این کلمات ودر این فضای مجازی چه فایده ای برای آن کس که همه چیزش را در یک لحظه از دست داده داردو انتقاد از نحوه عملکرد دولتمردان در این شرایط آیا تیری نیست که در هوا زده میشود.نه اینکه چیزی نگوییم ونپرسیم ولی ما هم در این او ضاع بحرانی که وقت پاسخگویی به این حرفها نیست ونه مجال اندیشیدنی مدام می نوسیم وفشارمی آوریم ووقتی کمی اوضاع آرام شد وموقع اش رسید فراموش می کنیم .واز یاد می بریم که به دنبال آن باشیم که چه ساپورتهای روانی وحمایتی برای باز مانده ها در نظر گرفته اند(و نقش ما چه می تواند باشد)و برای دیگر مناطق کشور که معماریشان مثل ارگ تایخی بم است(بود)چه برنامه ای دارند و ...حرفهایمان رافراموش می کنیم و در سطوح بالاترهم عمل به انهارا. وبه خواب می رویم تا فاجعه بعدی دوباره بیدارمان کند .واین چرخه ادامه یابد.
فاجعه تاسف بار و دردآوری بود.
امیدوارم یه روزی با این همیاری ها برای آینده بچه هامون کاری کنیم . چرا همیاری همیشه بعد از حادثه های تلخ باشه ؟
الان چیزی نگوییم...بعد هم که فراموش خواهد شد...پس چه وقت مناسب است؟ حادثه بعدی که سر رسید؟
بعد از این هفته و وقتی اوضاع کمی آرام شد چون فعلا در گیر رسیدگی هستند و مثل همیشه ترتیب اثر داده نمی شه.همین را می خواستم بگم .
و باز چشمهایمان را میندیم و به انتظار حادثه بعدی میمانیم ...