امروز برای اولین بار به دفتر مجله رفتم.با یه عالمه تصور ذهنی که از سردبیر ومدیر تحریریه ومحیط کار در سرم داشتم.در مورد مدیر تحریریه عزیز مان که باید بگویم همه چیزش زمین تا آسمون(البته نه به این شوری ها)با تصورم فرق داشت مثلا:
۱.وضعیت ضاهر:هر چند عکسش را در فتو رمان مجله *دیده بودم ولی خیلی لاغر تر از اون بود.می شه گفت آدمی به این نحیفی ندیده بودم.
۲.سن:اصلا فکرش را نمی کردم که همسن خودم باشد(مخصوصا به خاطر مطالبی که در وبش خونده بودم )واین موجب بسی شر مساری این جانب گردید وقتی با چنین جوان فعال واهل قلم ومتفکر و...آشنا شدم.البته الان یادم اومد که اینجوری زیاد شرمنده شدم چون از این افراد جوان کم نداریم.(ولی کی قدر می دونه!)
۳.رفتار:اصلا اون آدم خشک ورسمی .جدی و...نبود.پسری خوش برخورد یه کم شیطون وخلاصه آدمی جالب در نوع خودش.
القصه اینکه همین جا بهتر است دیگه از تصوراتم چیزی نگم چون فهمیدم که همان به که اصلا تصوری نمی ساختم تا دچار این همه حیرت وآشفتگی و...نشوم.(نه!).و حتی الان هم چیزی نسازم چون شاید در برخورد بیشتر همین ها هم تغییر کند.
ولی خلاصه با اینکه وقتم یه جورایی زیاد تلف شد و حسابی دود سیگار سر دبیر جان را نوش جان نمودیم ولی از دیدن یه سری جوان سر زنده(کمی هم غر زن که انگار توی این اوضاع واحوال کاملا طبیعیه)در یک محیط کاری صمیمانه حسابی کیف نمودم.
*رویداد هفته
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همین جا لازم می دونم از صادق عزیز(
گاهی به آسمان نگاه کن)به خاطر طراحی صفحه ام تشکر کنم.دستش واقعا درد نکنه!
باید تجربه جالبی باشه ...
ممنون از لطفتون ...
صفحه تون قشنگ شده.